گرچه اونی که مرتکب اثر شده، در موردش چیزی نگه بهتره، اما بذار این یه دفعه رو بگم: در فیکشنها باید به عنوان و کلمات با دقت بیشتری نگاه کرد. بیشترِ "خواندن و خلق داستان" نزد خواننده باقی میمونه یا در واقع همون "کشف". تو کوتاهی رو کشف کردی. حالا به عنوان اثر و کاری که زن داره انجام میده بیشتر دقت کن. ممنون بابت خوندن فیکشن آیدا جان.
خوب راستش چیزهای دیگه ایی هم کشف کردم، اما بیان نکردم! و به قول خودت هر کسی با خوندنش یه برداشتهایی می کنه، و در کل ممکنه نویسنده چیزی بنویسه و یه منظور خاصی داشته باشه اما خواننده برداشتهای دیگه ایی بکنه که اصلا تو ذهن نویسنده نبوده. خواهش می کنم :)
اتفاقا الان که دارم نظریه های ترجمه رو به طور گسترده تر می خونم، ما هم یه جورایی مرگ مترجم رو تو یه دوره هایی داریم، که از همون مرگ مولف سرچشمه می گیره!
مرگ مترجم... به نظرم مترجم از طرفی میمیره و از طرفی خالقه! زمانی خالق محسوب میشه که طبق نظریه مرگ مولف، "متن اثر" رو از یک نظام نشانهشناسیک مبداء به نظام نشانهشناسیک مقصد میبره و در ضمن این انتقال ممکنه تاویل خودش از اثر رو هم در اثر بگونجونه و نوعی خلق اتفاق بیفته. و زمانی هم میمیره که حالا "متن اثر" با خوانندگان در نظام نشانهشناسیک دوم ارتباط برقرار میکنه و تاویل یا "خواندن داستان" خوانندگان آغاز میشود.
۶ نظر:
چه کوتاه! حتی سفر هم کوتاه بود!
گرچه اونی که مرتکب اثر شده، در موردش چیزی نگه بهتره، اما بذار این یه دفعه رو بگم: در فیکشنها باید به عنوان و کلمات با دقت بیشتری نگاه کرد. بیشترِ "خواندن و خلق داستان" نزد خواننده باقی میمونه یا در واقع همون "کشف".
تو کوتاهی رو کشف کردی. حالا به عنوان اثر و کاری که زن داره انجام میده بیشتر دقت کن.
ممنون بابت خوندن فیکشن آیدا جان.
خوب راستش چیزهای دیگه ایی هم کشف کردم، اما بیان نکردم!
و به قول خودت هر کسی با خوندنش یه برداشتهایی می کنه، و در کل ممکنه نویسنده چیزی بنویسه و یه منظور خاصی داشته باشه اما خواننده برداشتهای دیگه ایی بکنه که اصلا تو ذهن نویسنده نبوده.
خواهش می کنم :)
اوهوم... تو نظریههای ادبی به این کار میگن: ناویل، خوانش... یا "خواندن داستان"، "خلق مجدد"... این دوتا آخری تو "مرگ مولف" بارت، استارتش زده شد!
اتفاقا الان که دارم نظریه های ترجمه رو به طور گسترده تر می خونم، ما هم یه جورایی مرگ مترجم رو تو یه دوره هایی داریم، که از همون مرگ مولف سرچشمه می گیره!
مرگ مترجم... به نظرم مترجم از طرفی میمیره و از طرفی خالقه!
زمانی خالق محسوب میشه که طبق نظریه مرگ مولف، "متن اثر" رو از یک نظام نشانهشناسیک مبداء به نظام نشانهشناسیک مقصد میبره و در ضمن این انتقال ممکنه تاویل خودش از اثر رو هم در اثر بگونجونه و نوعی خلق اتفاق بیفته. و زمانی هم میمیره که حالا "متن اثر" با خوانندگان در نظام نشانهشناسیک دوم ارتباط برقرار میکنه و تاویل یا "خواندن داستان" خوانندگان آغاز میشود.
ارسال یک نظر