فلاش فيكشن
(دورهي جديد، شماره بیست و چهار)
روی نیمکتی در پارک دو پسر جوان نشستهاند، ظاهرا منتظر دوستِدختر یکی از آنها. سر و صدائی از گوشیِ یکی از آنها بلند است. روی نیمکت مقابل آن دو اما، دو پیرمرد نشستهاند و دوتای دیگر هم روبهرویشان ایستادهاند. به نظر، آنها نیز منتظر یکی دیگر از جنس خودشان باشند چون مدام با او تماس میگیرند و محلی را که در آن قرار دارند به او اطلاع میدهند.
بین دو نیمکت یک باریکهراه فاصله است که گاهگاهی رهگذری با شتاب از آن عبور میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر