فلاش فيكشن
(دورهي جديد، شماره بیست و شش)
آنطور که پاهایش را جفت میکند، آنطور که نگاه ملتمسانهاش را به راننده میدوزد، آنطور که دستانش را مانند همیشه در توجه نگاهی روی موهایِ بیقرارِ رنگ شدهاش میکشد تا هرچه بیشتر گُم کند فریادشان را در زیر حصارِ سیاهِ تنگ در برگرفتهشان... چند لحظهی بعد راننده با مسافرانش تسلیم او شدند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر