۱۳۹۱۰۷۲۱

بهانه


بخش واقعی امید زن به همین چند تکه لباسی است که می‌آورد و به دلیل نبود تراس ـ‌این هم بهانه‌ی خوبی است‌ـ پشت پنجره‌ی آشپزخانه پهن‌می‌کند. درواقع آنچه به نظر می‌رسد این است که او پهن کردن لباس‌ها، باز و بسته‌کردن پنجره‌ برای تغییر هوا، یا گاهی دولا‌شدنش برای دیدن حیاط خلوت ساختمان را، دستاویزی برای دیدزدن پسری می‌کند که در حیاط دو خانه آنطرف‌تر آن‌هاست و در دام امید‌دادن به زن گرفتارشده. آنچه مسلم به‌نظرمی‌رسد خواسته‌ یا نیازهایی است که به خوبی برای یکدیگر روشن‌ نیست. زن در زندگی‌ دوگانه‌ای به سر می‌برد. می‌خواهد از این امید برای دمیدن هوایی تازه در زندگی دلزده‌ی اولش و آنچه در دست دارد استفاده‌کند که گویی تجربه‌ای ناشناخته و هراسناک است؛ زیرا پس از ماه‌ها، همچنان با یک‌بار نگاه‌کردن به پسرک، پنجره را به رویش می‌بندد. پسرک نیز همانند زن در دو زندگی زیست‌می‌کند: در زندگی دوم، او خیالبافی‌های جنسی خود را در سر می‌پروراند و از رابطه‌ای اینچنینی با زن استقبال می‌کند. اما از آنجا که اینگونه نیست، زن در بلاتکلیفیِ معمول و زنانه‌اش رنجی خودخواسته را حمل‌می‌کند که در آن نوعی لذت وهم‌آلود نهفته‌است، و پسرک نیز رنج‌کشانه در آتش رابطه‌ای تنانه می‌سوزد و با نوعی روانپریشی رو به تزاید دست و پنجه نرم می‌کند.

هیچ نظری موجود نیست: