۱۳۸۸۱۰۰۴

دو


فلاش فيكشن

(دوره‌ي جديد، شمارۀ نوزده)


باران که می‌بارد؛ تپه‌ی خاکیِ آمده از دلِ زمین، کنارش که گِل می‌شود؛ ره‌گذرانِ رسیده به او، راه‌شان را که کج می‌کنند؛ پایه‌های فلزیِ دستگاه‌اش سرد و سردتر که می‌شود؛ زنی فرو رفته در صندلیِ چرمی سیاه، با نگاه راکدش در اول صبح از پشت شیشه‌ی بالا کشیده‌ی 206 او را که خوار می‌کند...

و سطلی فلزی که با هر بالا آمدن و پائین رفتنی، سنگین‌تر می‌شود.


هیچ نظری موجود نیست: