مايكرو فيكشن
(دورهي جديد، شمارۀ بیست و چهار)
ـ«آقای محترم لطفا از واگن بانوان تشریف بیارید بیرون».
با نیومدن مرد به بیرون از واگن، چند لحظهی بعد لحن گویندهی ایستگاه تغییر میکنه:
ـ«آقای محترم با شما هستم!»
اما مرد مصممه روی عملی که انجام داده بایسته:
ـ«آقای محترم قطار به خاطر شما ایستاده، از واگن خانمها بیاین بیرون!»
تو تنها کشوری که ممکنه کسی پشت بلندگو تو سالن مترو، جملات بالا رو بگه؛ مرد با نگاههای جمعی مواجه میشه که خشمگین از انتظارهای طولانی و با انجام اعمالی نظیر: لگد کردن پای همدیگه، غلبه بر قانونِ جاذبهی نیوتنی، کوبیدن با مشت به پهلویِ انسانی دیگه(!)، بعضا فحشهای ناموسی به انسانهای ناموسپرست(!) و... سوار مترو شدن.
چه انتظاری میشه از این مرد، اونم تو این لحظهی بحرانی و در مقابل این «گروهِ خشن» داشت؟
به نظر میرسه در این لحظه اون با دو راهحل برای حل بحران خودش مواجهه: یکی اینه که کلا بیخیال این قطار بشه و در انتظار قطار بعدی، به سکوی ایستگاه برگرده. اگه این کار رو بکنه با توجه به شلوغی روزهای قبل از سالِ نو، قطار بعدی وضعیت بهتری از این یکی نخواهد داشت و ممکنه با همین وضعیت روبهرو بشه. راه حل دوم اینه که از این واگن بیاد بیرون و خودش رو با هر بدبختیای هست برسونه به واگن مردها. ولی به شرطی که راهبرِ مترو نامردی نکنه و نزنه به چاک. اگر این شرط رو هم درنظر بگیریم، بازم انجام دادنش به این آسونی نیست. چون مردم به زور میذارن درهای کشوئی مترو بسته بشه. تو این وضعیت، اون چطوری میخواد خودش رو بچپونه تو این گُلهي جمعیت (تصویری که انگار هیچوقت دیدنش تمومی نداره)؟
خب، مرد به جائی میرسه که راه حل دوم رو انتخاب میکنه: چند لحظهی بعد مرد از واگن زنها میاد بیرون و با هر زحمتی هست خودش رو میچپونه تو واگن مردها. بعد از کلی جابهجا شدن، میره جلوی دو تا زنی میایسته که نشستن رویِ صندلی، اونم تو واگن مردها.
نه اشتباه نکنید. تعجب هم نکنید. قرار نیست هیچ واکنشی انجام بشه یا حرفی زده بشه. من رو هم متهم نکنید که چون دارم یه فیکشن مینویسم، آدمِ داستانم رو آوردم و درست گذاشتم جلوی این دوتا زن تا از واکنشهاشون بنویسم. نه!، فقط تصور کنید این اتفاقیه که در یک روز شلوغِ مترو در تهران میتونه بیفته. شما تصور کنید با اتفاقی که تنها چند لحظهی پیش از این برای مردِ داستان ما افتاده، با این وضعیتی که باهاش روبهرو شده، چه فکرایی ممکنه تو سرش چرخ بزنه یا اتفاقهایی ممکنه بیفته؟
یکی از بیشترین اتفاقهایی که ممکنه در اغلب موارد تو این موقعیت یا موقعیتهای مشابه این بیفته:
مرد سرش رو بعد از چند بار نگاههای همراه با خشم یا اندوه یا غم (یا مخلوطی از اینها!) که از سر تا نوکِ ناخنِ پایِ زنها رو دربر میگیره و زنها هم معمولا اونها رو با چیزِ دیگهای اشتباه میگیرن و احتمالا اقدامهای امنیتیای نظیر: کمی جمع و جور کردن خودشون، وررفتن با روسری یا شالشون، چسباندن پاشون به هم، گذاشتن کیف بین پاهاشون و... رو برای جلوگیری از تجاوز مردی که لحظهای قبل به واگن زنها تجاوز کرده، انجام میدن، پائین میاندازه و با ترسی که معمولا از بچهگی در ابراز احساساتش نهادینه شده، بدون ابراز هیچگونه واکنشی، به نگاه کنجکاو مردمی که همیشه منتظر یه اتفاق تازهان تا دورش جمع بشن خاتمه میده تا حداقل شب عیدی دردسری رو به دردسرهای قبلیش اضافه نکنه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر